فرنیافرنیا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

...Baby's loading

هفته 36 بارداری

سلااام به دخترک ِ ناز خودم. به ستاره ی کوچولوی زندگیم امروز رفتیم پیش دکترو من مثل همیشه: دکتر نگران وزنشم دکتر: یعنی می ترسی زیاد باشه؟! بنده:  نه! می ترسم کم باشه!. دکتر : اون که خیالت راحت    راستی این سری فقط یک کیلو و صد گرم اضافه کرده بودم که کلی خوشحال شدم و ذوقولیدم. آخه تو این دنیا هیچ چیز بدتر از چاقی نیست مامان. این و تو همین چند ماهه فهمیدم. سایز ایده آل داشتن نعمت بزرگی بود که تا قبل از آمدن ِ تو درکش نکرده بودم.  تقریبا یک هفته ای هست که کهیر بارداری اسیرم کرده! هرکاری هم می کنتم فرار کنم نمیشه! انگار عهد کرده تا اومدن شما تفنگش و رو شقیقم، نه نه رو شکم و تمام ِ پوست بدنم  پارک کنه. دکتر...
18 آذر 1392

آغاز هفته 35 :)

سلام دختر نازم، عشق مامان خوبی؟ دیشب کلی شیططنت می کردی و منم ذوووق فرنیا جدیدا همش برات دنبال یه اسم قشنگترم ولی بابا انگار شدیدن دلبسته این اسم موقتت شده.  باورم نمیشه که فردا میریم تو 35  هفته! هورااااااااا دیشب داشتم می فکریدم که یعنی نهایتن فقط 6 هفته ی دیگه من و تو یکی هستیم. نمی دونی چقدر دلم گرفت   ولی  خوشحال هم شدم. که دیگه میای بغلم. که دیگه می تونم لمست  کنم نه حسـِت. داری سکسکه می کنی الان مامی . این هفته ها خوب میگذره. نسبت به هفته های  اول خیلی شرایطم بهتره چون حست می کنم. چون می تونم باهات حرف بزنم و واکنشت رو ببینم. چون حالا عاشق شکمم شدم. درسته که ترک خورده و پوستش حسابی ملتهب شده...
15 آذر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ...Baby's loading می باشد